فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

بدون عنوان

  سلام دوستان خوب و بهتر از گلم اونقدر دلم برای خودتون و کوچولوهای عزیزتون تنگ شده که دوست دارم همین جا بشینم و گریه کنم. اما هنوز برام مقدور نیست برگردم. دعا کنید منم دوباره هر روز ببینمتون و  کارای دوست داشتنی بچه های گلم تو وبلاگاشون رو دنبال کنم دوستتون دارم. من و فاطمه حالمون خوبه. خدا کنه شما هم همیشه سالم و خوشبخت باشید. ببخشید خیلی عجله ای شد ...
8 بهمن 1392

لپ زخمی فاطمه

  سه روز پیش که دخملی نازم داشت بازی می کرد. خواست بره بالا و لاک صورتیه که خیلی هم دوسش داره را  بیاره پایین و بزنه به ناخن هاش     که یکدفعه صندلی از زیر پاش دررفت و افتاد. منم که توی آشپزخونه داشتم غذا می پختم  یکدفعه صدای گریه اش رو شنیدم و با سرعت نور خودم را به فاطمه رسوندم .نشسته بود و داشت گریه می کرد .اولش فکر کردم چیزیش نشده. اما یکدفعه متوجه شدم لباسش خونیه و از لپش داره خون می چکه. نمی دونید چه حالی شدم. انگار آب سردی ریختند روی بدنم. فورا دخملی رو بغلش کردم و بردم حموم. اول زخمش رو شستم و بعدش هم ضدعفونیش کردم. در آخر هم چسب زدم. واقعا زخمش عمیق بود. امروز که خواستم چسب زخ...
30 دی 1392

پست ویژه ی ویژه ی دوستان گلم

سلام بر همگی. امیدوارم حال همتون خوب باشه. راستش غیبتم مثل اینکه ناخواسته داره طولانی میشه که اونم دلیل داره و سر فرصت طی پستی می ذارم. اما حالا اومدم که فقط و فقط از دوس جونیایی که در نبودم قدم رنجه فرموده و تشریف اوردن به این کلبه ی کوچیک، صمیمانه تشکر کنم. مامان مهربون سهند جون و سپهر گلی _ مامان سونیا خانمی _ مامان علیرضا ع ش قم (ت و ت فرنگی) _ مامان پرنسس و شاهزاده کوچولوی عزیز _ مامان محیا ی نازنین _ آبجی خوبم مامان مرمر _ عزیز دوست داشتنیم مامان آلما _ زهره خانم گل مامان فاطمه الزهرای نازنین و ژاله جون مامانی آیدای خوشگلم و ..... مامانای مهربونی که اومدید من واقعا واقعا به وجودتون افتخار می کنم و دعا می کنم زود...
3 دی 1392

اینترنتم قطعه

سلام دوستان خوب وبلاگی ام متاسفانه یکی از پیامدهای نقل مکان کردنم این بود که الان در منزل اینترنت ندارم و اینه که فعلا نمی توانم زیاد بیام وب دوستان. محل کار هم که اصلا مناسب این کار نیست در همین جا صمیمانه از تمام دوستانم عذر خواهی می کنم. فعلا حضورم کم رنگ شده اما ان شالله در اولین فرصت فکری می کنم.   ...
28 آبان 1392

به یاد طفل شش ماهه

اين اشکهای سر زده خواهي نخواهي است يعني تمام شعرم اسير دو راهي است   این واژه های تب زده غرق تلاطم اند در های و هوی تشنگی و العطش گم اند   باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم با چلچراغ اشک شبی را سحر کنیم   باید دخیل دل به پر جبرئیل بست آری به قلب معرکه باید سفر کنیم   پس از کدام حادثه باید شروع کرد پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم   ميدان پر از صداي کف و طبل و هلهله است خيمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است   آرام دیده‌ي تری از دست می رود صبر و قرار مادری از دست می رود   بی‌تاب می شود ز تلظی اصغرش با دید...
21 آبان 1392

النگوی خمیری

سلام دوستان خوبم. ببخشید دیر دیر میام آخه خیلی سرم شلوغه . ما به دلیلی مجبور شدیم بریم یه جای دیگه زندگی کنیم و خونمون هم اجاره بدیم تا گرد و خاک و فرسودگی خرابش نکنه. خونه ی خودمون نزدیکه تا خونه ی بابام اینا.  اما اینجایی که می خوایم بریم یک ساعت فاصله هست. دیگه هر روز نمی تونم برم پیششون . یکی دستمال بیاره لطفا اما چون بخاطر فاطمه هست قابل تحمله. به محل کارم هم نزدیک تر میشم و هر جمعه هم می تونم برم ببینمشون. پس خودم به خودم دلداری می دم که این خونه ی جدیده هم خوبه ان شالله. می گن همسایه های خوبی هم داره.  توی شهر ما هم کم کم پاییز خودشو داره نشون می ده و باید به فکر لباسای پاییزی برای دخملی باشم. امروز فاطمه گلی با ...
7 آبان 1392

عید قربان

سربلندی ابراهیم، آرامش اسمائیل، امیدواری هاجر، و برکت عید قربان را برای شما آرزومندیم، زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم باشه   دوستان خوب نی نی وبلاگی ام عید همگی مبارک ...
23 مهر 1392

نوشته ای تقدیم به تو

سلام فرشته ی زیبای من. الان که خوابیده ای و صورت معصومت زیباتر تر از قبل شده دوست داشتم دلنوشته ای برای تو که بهترین مائده ی ملکوتی من هستی  بنویسم. قلب مامان فقط و فقط و فقط باش در کنارم. سالم و شاداب . با خنده های زندگی بخشت چراغ نیم سوی وجودم را به ماه آسمان هستی گره بزن تا با تو و دست در دست تو بهار را لبخند زنیم. مهتاب را گهواره ی نگاهت کرده ام تا همیشه چشمان زیبایت رو به بالا باشد.آنجا که فرشته ها از طبق عشق گل های باران می پراکنند. آنجا که خدا دستانش را دراز  کرده و نگاه رحمانی خویش را از سر لطف بر ما زمینیان افکنده و جهانی را در خدمت آدمی قرار داده است. که قدرش بدانیم و شکرش را بر کرانه ی قلبما...
19 مهر 1392

فاطمه و بازی هاش

من پینسس(  ترجمه می کنم : پرنسس ) کوشولو هستم. گُی گُی گویومد......کدوم گُی ترجمه" گل گل گل  اومد..... کدوم گل  فاطمه وقتی ادای یک معلم رو درمیاره این قیافه رو به خودش می گیره   عشق منی ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانی ...
17 مهر 1392