فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

فرشته های من

1393/8/16 15:34
نویسنده : مامان اعظم
551 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوب خوبم

همینطور که بعضی از دوستان می دونند این روزها خیلی نمی تونستم بیام وب . راستش فردا و پس فردا برای ما روز بسیار بزرگیه. روزی که فرشته ی کوچولوم زمینی میشه. محمد عزیزم که امروز و فردا تو دل مامانشه ان شالله پس فردا میاد تو بغلم و دنیامون رو قشنگتر از قبل می کنه. الهی من فدای اون قدمای کوچولوش برم. حس غریبی دارم که برام تازگی داره و آمیخته با عشق و نگرانیه. دوستان لطفا منو خیلی دعا کنید تا نی نیم به سلامتی متولد بشه. فردا شب به امید خدا بستری میشم و زوز یکشنبه وقت عمل سزارینمه. دکتر مهربونی دارم که اسمش سعیده ی یاری. دوستان بوشهری حتما می شناسنش

من هرگز فراموشتون نمی کنم لطفا شما هم تا لحظه ی برگشتن مجددمون فراموشمون نکنید

حالا چند تا عکس هنری از دختر نازم  از بدو تولد تا الان که بدون او هیچ پستی صفا نداره

 

 

 

 

چون پست طولانی میشه بقیه عکسا توی پست بعدی

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان ناهید
17 آبان 93 5:59
انشالله به سلامتی باشه اعظم جون حالا که این پستو خوندم دیدم چقدر دیر اومدم می خواستم بگم لحظه تولد محمد عزیزم یادت نره برامون دعا کنید چقدر حیف شد انشالله زود برگردید با خبرهای خوش الهی دوتاییتون زنده وسالم باشید نمی دونم الان فاطمه چه حال وهوایی داره بدون مامانش من که وقتی محمدرضا می خواست دنیا بیاد از چند ماه قبلش همه ش به اون لحظه فکر می کردم که فاطمه چطور می خواد ازم جدا بشه آخه تا اون زمان فاطمه برا حتی دو ساعت ازم جدا نشده بود و خدارا شکر موقعی که رفتم بیمارستان شب بود وفاطمه خواب ناز تشریف داشتن انشالله فاطمه ناز شما هم به راحتی با این موضوع کنار اومده باشه
مامان اعظم
پاسخ
نه عزیزم اصلا دیر نکردی من خودم تصمیم داشتم امروز صبح فرصت شد یه بار دیگه بیام نت و کامنتای قشنگ شما رو دیدم خیلی خوشحال شدم. عصری می رم بیمارستان و قبلا تمام کارا رو کرده بودم. فقط چند تا کار جزیی مونده بود برای من و محمدم خیلی دعا کنید مامان ناهید عزیز که محتاج دعاتونم. منم هرگز در اون لحظه شما را فراموش نمی کنم گلم. ان شالله هر جا هستید همیشه سالم و شاد باشید
مامان ناهید
17 آبان 93 6:02
عکسهات خیلی خوشگلن خاله جون مامانی کلی زحمت کشیده با این حالش فتوشاپش گرده اعظم جون وقت کردید بعدآ این عکسهارا از طریق نی نی وبلاگ دوباره آپلود کم هم خیلی دیر باز شدن وهم بعد مدتی می پره حیف هست می بوسمتون حق به همراهتون
مامان اعظم
پاسخ
ممنونم که گفتی. الان نشستم و یه نیم ساعتی وقت گذاشتم تا حجمشون رو کم کنم و دوباره آپلودشون کردم. الان بهتر شدن؟ منم شما را می بوسم
مامانی فاطمه
17 آبان 93 14:59
بسلامتی عزیزم ایشااله که محمد جون صحیح وسالم بیاد تو بغلت عزیزم
مامان مبینا
18 آبان 93 16:40
سلااام اعظم جونی عزیزم اصلا نمیدونستم که بارداری الان که دارم برات مینویسم یکشنبه است وطوری که گفتی امروز عمل داری به حق این روزای عزیز هم خودت هم نی نی سالم باشین منتظر پستای بعدیت هستیم حتما کلی عکس از کوچولوی نازت میذاری راستی اسم زیبایی هم انتخاب کردیه توی اون لحظه ها ما رو هم دعا کن عزیزم بوس واسه فاطمه جون
مامانی ماهان جون
19 آبان 93 9:58
واااااااااااای اعظم جونی خییییییییییییلی خیلیی تبریک میگم خانومی،بخدا من نمیدونستم دوباره داری مامان میشی
مامانی ماهان جون
19 آبان 93 9:58
قدمش خیلی خیلی مبارک عزیزم،الهی که زیر سایه پدر و مادر باشه گلم،چشم و دلت روشن
مامانی ماهان جون
19 آبان 93 9:59
پس عکس محمد کوچولو رو کی میزاری اونوخ عایااااااااااااااا؟؟؟
مامانی ماهان جون
19 آبان 93 10:00
عکسهای فاطمه هم خیلی نازن،قربونش بشم
مامان مهلا
19 آبان 93 16:29
الهی بگردم چقد ناز بوده این دختری البته الانم کمی نداره اعظم جان ببخشید دیر اومدم الان که اینا رو مینویسم حتما پسر کاکل زریت بدنیا اومده انشالله که هردوتون سلامت باشین زودی بیا از عکساش بذار خیلی کنجکاوم ببینمش!
اقازاده
23 آبان 93 20:20
قدم نو رسیده مبارک
مامان عسل 
28 آبان 93 15:34
عکساخیلی قشنگن فداااتون .....خبری ازتون ندارم خوبین؟