بالاخره رویت شدیم دی
سلام.............سلام دوستان خوبم. بالاخره فرصتی پیش اومد که بیام نت. البته از بعضی کارام مثل شستن ظروف تا موقعی که نینیم خوابه گذشتم.
اندر حکایت نوزاد داری ما اینکه خب خدا به همه ی مامانا صبری عطا بفرما. ..آمین
این فسقلی ما که باید دربست در اختیارش باشیم. عاقا ما تا می خوایم شبا چرتی بزنیم این وروجک صداش بلندمیشه که زن پس این شیر ما چی شد. گشنم شده.... دلم درد می کنه و پی پی کردم( بدون سانسور) و عوضم کن و بغلم کن و .... بقیه کارا همه همون لحظه یادش میاد. آخه مرد سالاری تا این حد. خوبه یه کم هم از آبجیت یاد بگیری. البته ناگفته نمونه که آبجی هم ما را رسما کچل کرده بود. خلاصه من...( این مادر فداکار از خودگذشته فرصت شونه کردن موهام رو هم نداشتم
حالا بگذریم. یه چند تا از عکسای نینی کوچولوی عزیزم رو گذاشتم تو ادامه تا دوستان هم فیضی از این مرد کوچک ببرند.
راستی فاطمه جون هم کلی حساس شده و واقعا بضی وقتا نمی دونم با این خانم کوچولو چکار کنم. هر کاری هم می کنم فایده نداره. البته داداشیش رو خیلی دوس داره اما دختره و تا حالا عزیز دردونه بوده دیگه و در حال حاضر یکی پیدا شده که باید بیشتر از اون بهش توجه کنیم. حالا تا نی نی بیدار نشده برم ادامه رو هم بذارم
ماشالله به این پسر کوچولوی نازم . الهی هر چی بلا و درد و ... از تو و همه ی نی نی ها دور باشه.
این عکس لحظه ی تولدشه که تو بیمارستان بودیم و بغل عمع جونش بوده
این هم نی نی فقط ده روزش بود. البته خیلی تو دلم وزن نگرفت. بخاطر همین همه بهش می گفتن جوجو
این هم عکس محمد در کنار فاطمه .
بگید ماشالله