فاطمه جانفاطمه جان14 سالگیت مبارک
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

فقط برای دخترم

1393/11/4 23:24
نویسنده : مامان اعظم
498 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم ...فاطمه جان

بخاطر وجود نازنینت دوستت دارم. عشق من...ملوسک مامان......نور چشمم و هممه ی هستیم از خدا می خواهم که قدر تو را بدانم. از اینکه سرچشمه ی زلال رحمت دوستی... از اینکه نامت فاطمه است و من باید به احترام نامت و دختر بودنت و هدیه ی آسمانی بودنت نازکتر از گل به تو نگویم. خیلی سخت نیست...سخت نیست با تو رفتاری را داشته باشم که شایسته ی آنی

فاطمه جان

روزی را بخاطر می آورم که اولین بار بعد از 7 سال انتظار طعم خوش مادر شدن را با تو چشیدم. اولین روزی که فهمیدن فرشته ی کوچکی در وجودم شکل گرفته دقیقا روز تولدم یعنی یکم شهریور بود. 

شاید خدا می خواست در روز تولدم چنین خبر خوشی به من دهد که ان روز آسمانی را هرگز فراموش نکنم. بی بی چک مثبت آن هم بعداز ده ها باری که تا کنون انجام داده بودم و منفی شده بود

دخترک معصوم و پاکم

مرا ببخش بخاطر تمام زمان هایی که باید با قلبم و جسمم و جانم برای وقت می گذاشتم اما نبودم. مرا ببخش اگر در حقت کوتاهی کرده ام. مرا ببخش اگر و اگر و اگر

عسل زندگیم

تو که حتی معنی دروغ را نمی دانی و دیروز از دوستت که به تو دروغ گفته بود تعجب کرده بودی. تو که معنی کینه را نمی دانی. معنی نفرت را نمی دانی و آنقدر پاک و معصومی که حتی چشم و هم چشمی کودکانه هم نداری چگونه دوستت نداشته باشم که امروز از من سوال کردی " منو دوس داری یا نه مامان"

فاطمه ام

من خیلی نگرانم. نگران از آینده ی نامعلوم تو در این دنیایی که پر شده است از ناپاکی و بخل و کینه و دنیاطلبی

نگران معصومیت دلچسپ توام. نگران آدم هایی که در آینده قرار است با آنها باشی. نگران زخم زبان ها... درک نکردن های بعضی از آدم های بی احساس. نگران به دست نیاوردنهایی که از عمق وجودت می خواستی داشته باشی. نگران......

عزیزم و میوه ی شیرینم

تو را و برادرت را و همه ی کودکان معصوم دور و برت را و همچنین نی نی وبلاگی های عزیز را و همممممه ی کودکان را به خدایی می سپارم که بسیار بزرگتر از آن است که درکش کنم

امشب بدجور دلم بخاطر تو گرفته بود. در همین لحظه ای که تو داداشی و بابایی خوابیده اید و من با همه ی افکارم بیدارم

شب و روزت به خیر عزیزم

niniweblog.com

 

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان ریحانه
5 بهمن 93 0:00
چه حس لطیف مادرانه ای نگرانیتو درک می کنم عزیزم همان نگرانی که من هم دارم و تنها می تونیم امیدمون به خدا باشه تا هر گونه شری را از سر نوگلانمون دور کنه و چقدر ناز و معصومانه خوابیده این فرشته کوچولو
مامان اعظم
پاسخ
متشکرم حرفات قلبمو آروم می کنه ریحانه جون
مامان امیرحسین
5 بهمن 93 14:21
سلام اعظم جون .بد جور دلم گرفت خیلی زیبا حرف دل همه ی مامانها را زده ای.عزیزم واقعا درست گفتی همه ی مامنها دغدغه ی آینده ی نامعلوم بچه هاشون را دارند امیدوارم آینده ای سر شار از موفقیت وشادی با خیر وبرکت وصلاح خداونددر انتظارشون باشه. کوچولوهای نازت را میبوسم.
مامان اعظم
پاسخ
من قربون اون دل تو آبجی. اره واقعا دغدغه ی بزرگیه. ان شالله همه ی بچه هاخوشبخت و سعادتمند دنیا و آخرت بشن منم برای امیرحسین عزیزم بهترین ها رو آرزو می کنم و می بوسمش
مامان مبینا
7 بهمن 93 7:16
اعظم جون سلااااام خوبی؟محمد جان وفاطمه جان خوبن؟ روی ماهشون رو حتما حتما ماچ ماچی کن عسلچهای خاله,دوستتون دارم هوااااار هوااااار
مامان مبینا
7 بهمن 93 7:20
اعظم جون بدون تعارف عین نویسندها نوشته بودیااااااا عزیزم احساس مادرانت رو درک میکنم حرفات واحساسات نسبت به فاطمه دغدغه تمام مادرا نسبت به بچهاشونه ومن نسبت به مبینا مطمینم خدا پشت پناهشونه.
مامان اعظم
پاسخ
خب برای اینکه واقعا نویسنده ام گلم. لینک کتابایی که نوشتم رو اگه دوست داشتی تا برات بذارم نگاه کنی
مامان مبینا
7 بهمن 93 7:22
اعظم جون هفت سال بدون نینی بودی؟چرا؟ خدا نگه دار دسته گلات باشه. امیییین
مامان اعظم
پاسخ
خدا اینطور خواسته بود تا قدرشون رو بیشتر بدونم. ولی بعدش بدون دوا و دارو فاطمه رو بهم داد. قربون مهربونیش برم که دست کسی رو خالی از درگاش برنمی گردونه
مامان مبینا
7 بهمن 93 7:26
خوشحالم که بیشتر وقت نت داری ایشالله بیشترم بشه گناوه هم سلامتی خبر خاصی نیست فقط ناجوانمردانه سرد است وخبری از بارونم نیست همه جا خشک خشک کاشکی رحمت خدا بباره. واااااای منو ببخش اجی جونم چقد پر حرفی کردم بووووووووووس
مامان اعظم
پاسخ
چرا ناجوانمردانه ابجی آره واقعا. زمین تشنه آبه بارونه. این که پرحرفی نبود عزیزم
مامان راحله
7 بهمن 93 17:37
________________________¶¶ _______________________¶__¶ _______________________¶___¶ _______________________¶____¶ _________¶¶¶¶¶_________¶____¶ _________¶__¶¶¶¶¶¶_____¶____¶ _________¶____¶¶__¶¶___¶____¶___¶¶ __________¶_____¶¶__¶¶_¶____¶¶¶¶¶¶¶ ___________¶______¶¶__¶_¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶_________¶¶______¶__¶¶__________¶¶ ¶__¶__________¶¶¶____¶¶________¶¶¶¶¶¶¶ ¶___¶__________¶¶¶¶_______________¶ ¶__¶_____________¶________¶_¶¶¶___¶ _¶_¶_____________¶_______¶_¶_¶¶___¶ _¶¶______________¶_________¶_¶¶___¶ _¶_¶_____________¶_________¶¶¶_____¶¶¶ _¶_¶_____________¶__¶__________¶¶____¶ _¶_¶______________¶___¶________¶_¶¶__¶ _¶__¶_____________¶____¶¶_______¶¶¶¶¶ __¶__¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___¶_________¶¶¶¶¶¶________¶ __¶________________________¶ __¶________________________¶ __¶________________________¶ ___¶________¶_________¶¶___¶ ____¶_______¶___¶______¶__¶¶¶¶¶¶ __¶¶_______¶____¶______¶¶¶_____¶ _¶______¶¶¶¶¶¶¶_¶_____¶¶¶¶¶¶¶___¶ __¶___¶¶__¶__¶_¶¶¶___¶______¶__¶ ___¶__¶____¶__¶__¶__¶____¶¶¶__¶ ____¶__¶____¶__¶ ¶__¶___¶¶__¶¶ ____¶__¶_____¶¶¶¶¶__¶___¶¶¶¶ ____¶¶¶¶______¶¶¶¶__¶ ____¶¶¶¶__________¶__¶ ___________________¶¶¶¶ ___________________¶¶¶¶
مامان اعظم
پاسخ
چه ا..لا....غه.....خوشگلی. ممنون برام فرستادی راحله جون
مامان راحله
7 بهمن 93 17:37
مامان اعظم
پاسخ
خیلی ماهی عزیزم. می بوسمت
مه آ سا
9 بهمن 93 11:13
مرسیییییییییییی که اومدی پیشم با تبادل لینک موافقی خبرشو بیا وبم و بهم بده
مامان اعظم
پاسخ
متشکرم. شما با افتخار لینک شدی گلم
♥ایدا♥
9 بهمن 93 16:17
چه کوچلوی نازی قربونش بشم من به منم سر بزنید اپم
مامان اعظم
پاسخ
خدا نکنه. چشم اومدم
مامان مبینا
9 بهمن 93 17:30
اعظم جون واقعا نویسنده ای؟ چقد خوشحال شدم که دوست عزیزم نویسنده وهنرمنده وااااااااااااای چقد از پیشنهادت خوش اومد عزیزم در مورد لینک کتابات منتظرمااااااااااااااا لینکا رو برام بفرست دوست مهربونم بووووووووووووووس واسه محمد جون وفاطمه خوشمله
مامان اعظم
پاسخ
متشکرم. شرمنده نمودید یه پست برای کتابام گذاشتم که اگه دوست داشتی بیا و ببین. تو ادامه قسمت هایی از داستانم هم گذاشتم که وقت کردی بخون
مامان فرنيا
12 بهمن 93 7:59
سلام ممنون كه به ما سرزديد خوبي اين دنياي مجازي اينه كه ادم ميتونه دوستاي جديد پيدا كنه حتي اگه از هم خيلي دور باشن و همديگه را نديده باشن
مامان ناهید
19 بهمن 93 23:22
اعظم چون دلنوشته قشنگی بود انشالله فاطمه برات میشه بهترین دختر دنیا مگه میشه مامانش شما باشید ونگرانش باشی مطمئن باش شما که این همه مواظبش هستید وبه قول خودتون هنوز معنای دروغ را نمی داند هیچ وقت پایش لغزش نخواهد کرد هرگز طعمه کینه وحسادت نمیشود فاطمه ها ضامن دارن وضامنشون فاطمه زهراست دوستت دارن فاطمه که اسمت زیباترین اسم دنیاست
مامان اعظم
پاسخ
متشکرم ناهید جون. شما واقعا لطف دارین . من دلم می خواد قلب پاک فاطمه هیچ وقت آلوده ی اون گناهان نشه و البته زمینه اش رو تو وجودش دیدم. خیلی قانون مداره و هرگز دروغ نمی گه حتی اگه به ضررش باشه و مثلا کاری کرده باشه که میدونه باعث ناراحتی و بعضا عصبانیت من میشه اما انکار نمی کنه و این برای من خیلی خوشاینده بله فاطمه های نازنین ضامن دارن. اون هم چه بانوی شریف و مهربانی
مامان ناهید
19 بهمن 93 23:30
قربون دلت برم از دلنوشته ات معلوم بود تو دلت غوغا بوده نگران نباش عزیز دلم منم مدتی مثل شما نگران بودم شدید اما یه دوست، خیلی زیبا بهم گفت همین نگرانی نشان دهنده اینه که هیچ وقت تو وبچه هات از هم دور نخواهین شد وهمین نزدیکی دوستانی همیشگی خواهید بود ومطمئن باش به بیراهه نخواهند رفت افراد جاه طلب ووشیطانی راهشان را سوا می کنن با بچه هایی که نگهبانانی محکم واستوار دارن دلم آرام گرفت گفتم راست میگه ما هیچ وقت اجازه نخواهیم دادمیوه دلمون تنها بمانن وجوِ زمانه اثر سوءیی بر روح پاکشان بذاره.......... آرام باش دوست خوبم
مامان اعظم
پاسخ
حرفات چققققدر آرومم کرد ناهید جون. آره واقعا همین طوره که می گی
مامان
2 اسفند 93 14:52
گوگوبلییییی چه ناز خوابیده
مامان اعظم
پاسخ
ممنون که اومدی پیشمون