بدون عنوان
دخملی و باباییش نصف شبی رفتن بیرون برای خودشون صفا کنن. آخه ماه رمضون اصلا شب خواب نداریم و شدیم مثل جغدا منم که برای دخملی و بابایی پلو با ماهی درست کردمو تازه از کارایخونه فارغ شدم. نشستم اینجا اما یه مشکلیه که دوست دارم راهنماییم کنید. دخملی من ماهی زیاد دوست نداره حالا بگید من چیکار کنم آخه. به راهنمایی مامانای باتجربه احتیاج دارم ...
نویسنده :
مامان اعظم
2:50
مسافرت من و نی نی و باباییش به کربلای ایران
اولین باری بود که با فرشته کوچولو اون هم کاروانی و نه با وسیله شخصی به شلمچه رفتیم. با بسیج بودیم. اونجا واقعا باصفا بود همه جاش بوی شهدا رو می داد. دخملی ما هم که انگار معنویت اونجا را حس کرده بود اصلا گریه نکرد. ...
نویسنده :
مامان اعظم
21:27
عشق مامان کنار دریای جنوب
دخملی توی ماسه ها خیلی ذوق کرده بود. البته چند بار هم طعم اونا رو چشید وقتی دید شوره به کشف جدیدی رسید و دیگه نخورد ...
نویسنده :
مامان اعظم
16:26
انس نی نی با قران
من و دخملی توی اولین ماه رمضون اون به جلسه ی ختم قران رفتیم. دخملی خیلی شیطونی کرد. دوست داشت چاردست و پا همه جا بره. حتی توی سفره هم نشست هیچی دیگه من اصلا نتونستم حتی یک آیه بخونم. فقط دنبال دخملی بودم من خیلی دوست دارم فاطمه کوچولو با قران انس بگیره. شما هم اونو دعا کنید ...
نویسنده :
مامان اعظم
15:57
خواب نی نی ما
قربون صورت معصومت مامانی بره که وقتی خوابی مثه فرشته هایی ...
نویسنده :
مامان اعظم
15:02
من و علوسکم
این عکس هفت ماهگی دختری منه. قربون اون نیگاه کردنت برم مامانی. بخاططر عروسک جدیدش ذوق کرده بود ...
نویسنده :
مامان اعظم
14:24