النگوی خمیری
سلام دوستان خوبم. ببخشید دیر دیر میام آخه خیلی سرم شلوغه . ما به دلیلی مجبور شدیم بریم یه جای دیگه زندگی کنیم و خونمون هم اجاره بدیم تا گرد و خاک و فرسودگی خرابش نکنه. خونه ی خودمون نزدیکه تا خونه ی بابام اینا. اما اینجایی که می خوایم بریم یک ساعت فاصله هست. دیگه هر روز نمی تونم برم پیششون . یکی دستمال بیاره لطفا
اما چون بخاطر فاطمه هست قابل تحمله. به محل کارم هم نزدیک تر میشم و هر جمعه هم می تونم برم ببینمشون. پس خودم به خودم دلداری می دم که این خونه ی جدیده هم خوبه ان شالله. می گن همسایه های خوبی هم داره.
توی شهر ما هم کم کم پاییز خودشو داره نشون می ده و باید به فکر لباسای پاییزی برای دخملی باشم.
امروز فاطمه گلی با خمیربازی واسه خودش النگو درست کرده و میگه
"مامانی بیا ببین الگوم قسگه" یعنی قشنگه
منم بهش گفتم الهی قربون اون دستای کوچولوت عزیزم