فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

به یاد طفل شش ماهه

1392/8/21 9:13
نویسنده : مامان اعظم
475 بازدید
اشتراک گذاری

اين اشکهای سر زده خواهي نخواهي است

يعني تمام شعرم اسير دو راهي است

 

این واژه های تب زده غرق تلاطم اند

در های و هوی تشنگی و العطش گم اند

 

باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم

با چلچراغ اشک شبی را سحر کنیم

 

باید دخیل دل به پر جبرئیل بست

آری به قلب معرکه باید سفر کنیم

 

پس از کدام حادثه باید شروع کرد

پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم

 

ميدان پر از صداي کف و طبل و هلهله است

خيمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است

 

آرام دیده‌ي تری از دست می رود

صبر و قرار مادری از دست می رود

 

بی‌تاب می شود ز تلظی اصغرش

با دیدن کبودی لب های پرپرش

 

در مشک های تشنه نَمی هم نمانده است

آبی به غیر اشک دمادم نمانده است

 

این اشکهای سر زده خواهی نخواهی است

بانوی دل شکسته اسیر دو راهی است

 

ماتم گرفته کودکش آخر چه می‌شود

لب‌های خشک سوره‌ي کوثر چه می‌شود

 

یک جرعه آب گرچه دگر در خیام نیست

او را توان خواهش آب از امام نیست

 

با دست عمه هر گرهی باز می شود

قلب علی هوائیِ پرواز می شود

 

تا عرش دست های پدر پر کشیده تا ...

تا قلّه‌ي های عشق و شهادت رسیده تا ـ

 

ـ محشر به پا کند همه جا با صدای خود

این بار با صدای رجز گریه های خود

 

اما سپاه کوفه جوابش شنيدني است

تصوير آب دادن اين غنچه ديدني است

 

چشمان تير محو سيپيدي حنجرش

رحمی کند خدا به دل خون مادرش

 

ای وای التهاب سه شعبه چه می کند؟

با اين گلو شتاب سه شعبه چه مي کند؟

 

تيري که روي دست پدر کرد پرپرش

حالا دخيل بسته به رگهاي حنجرش

 

اين اشکهای سر زده خواهي نخواهي است

حالا امام خسته اسير دو راهي است

 

اين گونه عاقبت پسر از دست مي رود

بيرون کشد سه شعبه سر از دست مي رود

 

«يک گام رو به پيش و يکي رو به پس رود

حالا مردد است به سوي چه کس رود»

 

دیده میان قلب حرم اضطراب را

ديده کنار خيمه غروب رباب را

 

ديدند پشت خيمه پدر قبر مي‌کند

قبري براي اين دل بي صبر مي‌کند

 

اما چگونه خاک بريزد بر این گلو

بر چشمهاي بي رمق و نيمه باز او

 

بهتر که پشت خيمه اي آرام خفته است

بهتر که راز جسم نحيفش نهفته است

 

بر ساحت تنش که جسارت نمي شود

اعضاش عصر واقعه غارت نمي شود

 

ديگر به شام شوم تماشا نمي‌رود

ديگر سرش به نيزه‌ي اعدا نمي‌رود

 

تا شام و کوفه همسفر آفتاب نيست

بر نيزه ها مقابل چشم رباب نيست

 

اين اشکهای سر زده خواهي نخواهي است

شاعر هنوز هم به سر اين دو راهي است

 

گفتند که نيامده دشمن به سوي او

سر نيزه اي نبوده پی جستجوي او

 

اما چه کرد کینه‌ي این قوم با تنش

شد سینه‌ي شکسته‌ي ارباب مدفنش 

 منبع: http://sherealiasghar.blogfa.com/

http://img.tebyan.net/Big/1390/02/119241216220141127244103385231572416643109.jpg

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

(زهره)مامان فاطمه
21 آبان 92 9:42
یا علی اصغر حسین(ع) خصوصی گلم
مامان سهند و سپهر
21 آبان 92 9:54
سلام عزیزم ممنونم از لطف و محبت و مهربونیت خانمی ببوس دختر نازت رو خصوصی رو چک کن لطفا.
مامان سهند و سپهر
21 آبان 92 10:36
عزیزم اول ممنونم از اینکه حرفهات و برام گفتی. باشه چشم تاییدش نمی کنم خانم گل. دقیقا احساست رو درک می کنم عزیزم . کاملا و دقیقا. چون منم خیلی دختر بابام بودم . ته تغاری خونه بودم... بابام خیلیییییی زیاد بیش از انداره به من محبت می کرد و خیلی سختم بود ازشون دور بشم... بنابراین دقیقا میفهمم چی میگی. این بغض که میگی برای منم خیلی آشناس و اون حس ترس از دیر شدن... خدا کنه تن پدرت همیشه سالم باشه و سایه شون از سرتون کم نشه. خدا به همه پدر و مادرها سلامتی و تندرستی بده . عزیز دلم ولی این فکر ها رو از خودت دور کن . درسته گاهی پیش میاد و دل آدم گرفتست ولی سعی کن فکر نکنی بهش چون خیلی آدمو اذیت میکنه . استرس و ناراحتی روی بدن تاثیرات منفی بدی میذاره . به خاطر دختر گلت هم که شده خودت و سالم و شاد نگهدار خانوم گل . من مطمئنم که خیلی قوی هستی و می تونی ببخش که خیلی حرف زدم.
مامان اعظم
پاسخ
ممنون خانومم. خیلی خوشحالم کردی. چشم دیگه سعی می کنم بهش فکر نکنم. چند روزی اونجا مهمونشون بودم و الان خیلی حالم بهتره. باز هم ممنون
sanaz
21 آبان 92 17:27
عزيزم عزاداريتون مقبول درگاه حق و التماس دعا.گلم والا من اين مطالب رو از سايتاي خارجي ميزارم .حتما ميشه براي دخمل سه ساله درست كرد ماله كوچولوها منحصرا نيست .از پارچه فروشي بپرسي حتما ميگن بهت .اگه عكسشو خواستي برات ميل ميكنم
مامان آلما
21 آبان 92 19:57
سلام بر حسین"ع" ایام سوگواری تسلیت. التماس دعا
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
22 آبان 92 7:30
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم. عزیز دلم پیشاپیش فرا رسیدن شهادت امام حسین و یاران با وفایش را تسلیت و تعزیت میگم ،التماس دعای خیر داریم
مامان سهند و سپهر
25 آبان 92 12:08
خواهش عزیزم من هیچ کاری نکردم و از این فضای مجازی هم کار زیادی نمی شه کرد . بهرحال خوشحال میشم بتونی روی من حساب کنی عزیزم. امیدوارم دیگه غم روی دل نازنینت نشینه . ببوس دهمل خوشگلت رو خیلی خوشحال شدم که پیششون بودی و دلت باز شد. بوسسسسسسسس
مامان مرمر
26 آبان 92 12:35
کاش میشد بوسه ها را قاب کرد توی نامه سوی تو پرتاب کرد
مامان مرمر
26 آبان 92 12:38
سلام مامن فاطمه کجایی خوبی دیگه به ما سر نمیزنی خب اکشال نداره ما میاییم پیشتون امیدوارم ایام به کامتون باشه
مامان سهند و سپهر
27 آبان 92 8:51
خوبی خانمی ؟ خوشی؟ همسر مهربانت به سلامتی برگشتن ؟ ببوس فاطمه خانم رو. ایشالا سالم و سرزنده باشی همیشه
مامان سهند و سپهر
6 آذر 92 13:51
خوبی خانمی
توت فرنگی (مامان علیرضا)
7 آذر 92 1:16
شعر قشنگی بود احسنت