تولد گذشته دخملی
سلام ی به گرمای تابستون جنوبی که توش هستیم
دختر گلم چند وقته بخاطر.... نمی تونستم بیام ولی الان که دوباره برگشتم می خوام باز هم خاطرات قشنگ با تو بودن رو اینجا بذارم تا موندگار بشه واسم و هیچ وقت فراموشش نکنم. اما چند ماهی که نبودم اول از تولدت که دهم فروردین بود شروع می کنم. یه جشن کوچولوی خانوادگی داشتیم و این هم از کادوهات که فقط مال مامانی و باباییه.
این گردنبنده با طرح نخل انتخاب خودت بود گلم
از این یکی هم خوشت اومد اما چون بابایی برات بزرگ گرفته بود ناراحت شدی و گفتی. "بابایی این که خیلی بزُگه"
بابا هم خندید و گفت: بابایی چون دبی بودم و خودت نبودی همرام و دوچرخه صورتی هم دوس داشتی واست گرفتم.
اینجا بود که از بابایی قول گرفتی یه دونه کوچیکترش هم برات بخره تا بتونی سوارش بشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی