فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

خاطرات این چند روزه ی فاطمه گلی

1393/7/13 22:20
نویسنده : مامان اعظم
732 بازدید
اشتراک گذاری

چه زمزمه ی دلنگیزیست، چه هلاوت دلنشینی ست، چه رویای قشنگی ست

حس زیبای با تو بودن....

عشق عمییییق دیدن چهره ی نازت وقتی نگاهم می کنی؛ نگاهت می کنم، می خندی و منم.... می خندم... وقتی خوابیده ای ...آرام... همچون فرشته ای کوچک و زمینی و من از پس همه ی ناملایمات زندگی و خستگی ها و مشکلات ، بوسه ای بر گونه ات می کارم. که سبز شود و ثمری جز شکوفه های محبت نداشته باشد

همه ی این موهبت ها که لطف بی همتای خداست ارزانی تو باد شیرینم....عسلم.... همدم تنهایی هایم....دخترم....... فاطمــــــــــــه

 

یه چیز عجیب تو خانواده ی ما وجود داره که توش موندم ربط بین این دو قضیه چیه واقعا. سوال

شغل این همسری بنده که حسابی براش  دلتنگیدیم طوریه که مرتب از ما باید دور بشه آخه ناخدای کشتیه و در پناه خدا به سفرهای دریایی طولانی یعنی دبی و قطر و کویت و ... اینا میره. و همیشه هر وقت که میره سفر تا برگرده ما یعنی من و فاطمه همش مریضیمniniweblog.com . روزشماری کردن ما هم دقیقا از ثانیه ی رفتنش شروع میشهniniweblog.com 

حالا هم که به سلامتی رفته حج . باور بفرمایید این دختر ما دقیقا شب اولی که باباش تو خونه نبود و تنها بودیم شدید تب کرد و من تا صبح بالا سرش بودم و قطره ی استامنیفن بهش می دادم.  

شما دلیلش رو میدونید عایااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینکه رابطه ی بین نبود همسری و مریض شدن دخترمون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟niniweblog.com

 

 

و اما خاطرات این چند روزه ی فاطمه خانم

دیروز صبح که اولین روز رفتن به مهدش بود اینجا نشسته  و داشت قبل از رفتن به مهد کودک به کارتون مورد علاقش یعنی پرنسس سوفیا نگاه می کرد. پرنسس مامان  عاشق سوفیاس

بله دیروز اولین روزی بود که فاطمه  به مهد رفته و خیلی خوشحال بود. niniweblog.comصبح زود بیدارش کردم و لباس پوشید و کیف صورتی با طرح باب اسفنجی و دفترای صورتی و .... به کولش زد و عازم مهدکودک مبارک غنچه های شادی شدیمniniweblog.com

البته متاسفانه گوشیم در دسترسم نبود که از  اون لحظه که داشت میرفت و کولش پشتش بود عکس بگیرمخطا

حالا بشنو از حکایت رفتن فاطمه به مهد و.....

من: فاطمه جون...مامانی پاشو بریم مهد داره دیرت میشه

فاطمه: مامان چال( چهار) دیقه ی دیگه باسهniniweblog.com

دقت بفرمایید چشمش هنووز روی سوفیا و  کلوبر خرگوش سوفیاست

من: فاطمه دیرت شداااااااااااا. اگه نمی خوای تا امروز نریم مهد

و فاطمه با چنان ذوقی اومد پایین که خورد زمین و.....

فاطمه: مامان چلا عجلم کردی تا افتادم. تو کال خیلی بدی کلدی. الان شیطون ازت خوسحال سده و فلشته نالاحتniniweblog.com

منم فوری بغلش کردم و ازش معذرت خواستم و بوسیدمش و اونم از دلش در اومد و خندید.niniweblog.com

قابل توجه دوستان. اینجا هوا گرمه و دلیل اینکه دوتا لباس تن دخملی کردیم اینه که توی مهدشون سه تا کولر روشنه و حسابی سرده. اونم که حساسیت فصلی داره و اصلا نباید سرما بخوره ترسیدم سردش بشه

اما توی مهدشون خانم مربی مهربونش که ترسید اینطوری فاطمه بیشتر دوهوائه بشه فورا یه کولر رو خاموش کرد و ازم خواست تا یکی از لباسا رو درارم. منم زیریش رو درآوردم و فاطمه تازه یادش اومد که نفس کشیدن بدون اون یقه چه مزه ای داره و  به خانمشون گفت:  خدا خیلت( خیرت) بده خاله. مامان می خواست منو بکشه

من: خسته

فاطمه:niniweblog.com

خانم مربی:قه قهه

دیوارها و کولر مهد: قه قهه

 

 

 

 

پسندها (16)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (60)

مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:24
سلام اعظم جونم و فاطمه خانوم همیشه دلتنگ بابایی
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم لطفا یکی منو بغل کنه
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:29
آخـــــــــــــــی عزیزم معلومه که فاطمه جونم حسابی دلتنگ باباییش میشه که مریض میشه ..دخملا بابایین برا همینه که دوریشون بیقراری و دمغی میاره
مامان اعظم
پاسخ
آره آیسان جون. من امیدوار بودم که به این قضیه عادت کنه اما هر بار دوباره تکرار میشه و دخترم یا مریض میشه یا خون دماغ میشه یا....
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:30
به به به هزار مبارکه عسل خانوم ..ایشالله دانشگاه رفتنت
مامان اعظم
پاسخ
مرسی خالهههههه وقتی دکتر شدم خاله آدرس بده تا بیام بهتون آمپول بزنم
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:31
حالا چرا چال دیقه بعد عایاااااااااااااااا؟؟؟؟
مامان اعظم
پاسخ
این چال دیقه ی فاطی خانم قصه ای شده برا خودش. میریم خونه دوستم که دخترش همسن فاطمه است برای برگشتن یه 4 ساعتی به اسم چال دیقه ما رو نیگه میداره که در آخر من واقعا کچل میشم از دستش چال دیقه خانم خانما یعنی چند ساعت دیگه می خواست کارتون سوفیا تموم بشه بعد بره مهد اینم یه عالمه بوس تقدیم به آیسانی
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:32
ای جاااااااااااااااااااااااااااانممممم قلبونت بسم فاطمه جونم که مامان کال بدی کرد عجلت داد بیفتی سیطون خوسحال بسه
مامان اعظم
پاسخ
خدا نکنه خاله بزرگ شدم یادم میره شیطون و فرشته هم که جدیدا دو عضو جدید خانواده ی ما شدن
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:35
اععععععععععععع خوشبحالتووننننننننننن..ما اینجا از هفته پیش بخاری روشن میکنیم تازه هممونم سرما خوردیمممممممممممم
مامان اعظم
پاسخ
می دم یقه ی خودمو جر میدم آیسان جون. کجای آب پز شدن خوبه آخه هی عرق می کنی و هی میای زیر کولر و اونوقت جناب سرماخوردگی با قاطعیت می گه خودتو بگیر که اومدم سراغتون اونم حسابی و داغوووووووووووون من سرما و خنکی هوا می خواااااااااااااام
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:36
ای ول مامان زرنگگگگگگگگگ کاری کردی که خانوم معلمه کوتاه بیاد و کولرو خاموش کنه
مامان اعظم
پاسخ
بعععععععععله دیگه ما اینیم عزیزم
مامانی ماهان جون
14 مهر 93 10:36
خدا خیلت بده فاطمه جونم صبحی مسرور شدم ..قلبونت بلممممممممممممم
مامان اعظم
پاسخ
گوارای وجودت خاله. حالا قابلی نداشت بعدا حساب می کردی تو عزیییییییییییزمی
مامان النا
14 مهر 93 11:11
سلام. عزیزم مهد رفتنت مبارک.ایشالا دانشگاه رفتنت. اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم.
مامان اعظم
پاسخ
سلام ممنونم خاله همچنین النا جون که همسن خودمه با کمال میل عزیزم. شما با افتخار لینک شدید
میترا(مامان مهران)
14 مهر 93 12:54
سلام خوبید چه دختر نازی دارید انشاالله همسرت به سلامت از سفر برگرده مرسی که به سر زدید .
مامان اعظم
پاسخ
سلام میترا خانم. شما خوبید. ممنونم ان شالله که سفر همه ی مسافرا بی خطر باشه
مامان امیرصدرا
14 مهر 93 12:55
سلام عزیزم حالت خوبه ؟ انشالله موفق باشی گلم
مامان اعظم
پاسخ
سلام متشکرم. ممنونم از لطفتون
میترا(مامان مهران)
14 مهر 93 12:55
خانمی اگر خواستی بیا با هم دوست بشیم
مامان اعظم
پاسخ
سلام گلم. با کمال میل. شما رو با افتخار لینکوندم
مامان امیرحسین
14 مهر 93 17:48
سلام به مادر ودخمل مهربون عزیزمی خوشگل خانوم ایشالله که بلا ازت دور شده باشه ودیگه هیچ وقت سراغت نیاد. خاله اولین روز مهد خوش گذشتایشالله که مبارکت باشه و امیدوارم که روزی عکسها وخاطرات دانشگاهت را ببینیم.قربون اون شیرین زبونیت بشم خاله
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزییییییییییییزم ممنونم از شما همینطور از شما و امیر حسین بلا دور باشه. ممنونم خاله آره خدا نکنه خاله ی مهربونم
میترا
15 مهر 93 15:00
مامان النا
15 مهر 93 16:27
مرسی که ما رو لینک کردین. تو وبلاگ النا گفته بودین که اگه پست جدید گذاشتم خبرتون کنم. گفتم اینو بهتون بگم اگه نمیدونید. تو قسمت "مدیریت",قسمت "ارتباطات",بعد هم"مطالب دوستان",اگه وبلاگ دوستای نی نی وبلاگیتونو اونجا وارد کنید لازم نیست که کسی بهتون خبر بده که پست جدید گذاشته.از طریق همونجا هر وبلاگی که پست گذاشته باشه,خبردار میشید. نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه؟
مامان اعظم
پاسخ
سلام گلم. چه جالب نمی دونستم. ممنونم از راهنماییت باید برم ببینم چطوری باید این کار رو بکنم
مامان ناهید
15 مهر 93 17:14
سلام خوبی اعظم جونم ای جانم خانم خونه وخانم کوچولوی مامان که اینقدر عاشق بابایی هستن بایدم از دوریش تب کنن الهی بمیرم دیگه نبینم فاطمه تب کرده
مامان اعظم
پاسخ
سلام ناهید جون شما بهتر شدید. دخترم خیلی باباش رو دوست داره و حتی شبا پیش اون بیشتر دوست داره بخوابه تا من. همیشه هم وقتی باباش میره سفر اولاش مریض میشه خدا نکنه عزیزم
مامان ناهید
15 مهر 93 17:16
الهیییییییییییاین فاطمه دقیقه به دقیقه می کنه با اون فیلم سوفیا عشقِ فاطمه ناز
مامان اعظم
پاسخ
این چال دیقه واقعا منو کچل کرده آبجی
مامان ناهید
15 مهر 93 17:18
چقدر لباسش خوشگله گفتم وای خدا چرا اینقدر پوشوندش این اعظم جون نگو مهد یخبندان هست خدا مربی را خیلش بدهفدای فاطمه جون بشم که چقدر حرف زدنش شیرینه
مامان اعظم
پاسخ
بعضی وقتا برای بعضی چیز باید سیاست داشت عزیزم. منم که دکتر ظریف قبلا پیشم آموزش دیده و سیاست امور خارجه رو بهش سپردن ممنونم عزیزم بله واقعا بچه ها شیرینیه زندگین
مامان ناهید
15 مهر 93 17:21
معلومه مامان بیشتر از دخترش شوق مهد رفتن داشته که فاطمه را عجله ش کرده که بیفته آخیییییی خاله جون افتادی عیب نداره مامانی ذوق زده شده بود
مامان اعظم
پاسخ
اصلا می دونی نزدیک بود کیف فاطمه رو بززنم پشت خودم از بس ذوق کرده بودم
مامان ناهید
15 مهر 93 17:22
خاله جون مواظب خودت باش سرما نخوری تا بابای مهربونت زود بیاد وهمه دلتنگیاتون تمام بشه
مامان اعظم
پاسخ
ممنونم خاله.
مامان ناهید
15 مهر 93 17:23
اعظم جونم ببخش دیر اومدم اونروز می خواستم بیام بچه ها نذاشتن می بوسمت فاطمه را ببوس مواظب خودتون باشید
مامان اعظم
پاسخ
وای خواهش عزیزم. من اگه شما رو درک نکنم که مادر نیستم. منم شما رو می بوسم. مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید عزیییییییییییزم
مامان مرمر
16 مهر 93 3:09
سلام پرنسس کوچولوی بچه بابا ایشالا بابایی با دست پر صحیح وسالم برگرده عزیزم شما که با توجه به شغل بابایی باید به نبوداش عادت کرده باشی نکنه خودت رو لوس میکنی برا بابایی شیطون
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان مرمر عزیز. خوبی آبجی؟ ان شالله که همه ی مسافرا صحیح و سالم برگردن. دخترم اصلا تو این مورد اونجوری که می خوام عادت نکرده. خودمم همینطور قربون محبتت عزیزم.
مامان ملینا
16 مهر 93 10:57
آخ قربونش برم .چقدر شیرین حرف زده که مامانش چرا داشتی دخمل خوشگل رو می کشی .امان از دست این شیطون ها
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان ملینای عزیز. خدا نکنه. آره قاتل هم شدیم دیگه ممنونم که اومدی
✿فاطمه✿(مامان محیا)⚛
16 مهر 93 22:19
عزیزدل خاله دختربابائیه اعظم جون خدا خیلت بده،بچه رو خفه کردی با اینهمه لباس
مامان اعظم
پاسخ
سلام فاطمه جون خوبید عزیزم. از مدرسه چه خبر؟ آره واقعا طفلی گناه داشت دیگه تکرار نمی شه خیلی ممنونم که به ما سر زدید
مامان هانا و آریا
17 مهر 93 4:03
آخیییی خوب دخملا بابایی میشن دیگهه،فاطمه کوچولو هم دلش برای باباش تنگ میشه مهد کودک رفتن هم مبارکه عزیزم،انشالله دانشگاه رفتنت سیطون خوشحال سده فلشته ناراحت
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم بله فاطمه واقعا دلتنگ باباش شده و هر شب داره باهاش با تلفن حرف میزنه. ممنونم عزیزم این فلشته و سیطون شدن عضو جدید خانواده ی ما که شیطون همییییشه باید ناراحت بمونه و فلشته خوشحال ممنونم از حضورت
مامان ناهید
17 مهر 93 4:10
سلام عزیزم اومدم روز جهانی کودک را به فاطمه نازم تبریک بگم فدات بشم خاله جون روزت مبارک
مامان اعظم
پاسخ
سلاااااااااااام خواهر منم این روز رو بهتون تبریک می گم. البته به فاطمه و محمدرضا جوووووون .شما که فکر کنم یه کمی دیگه بزرگ شدی عزیزم روی ماه هر سه تا تونو می بوسم
مامان عسل 
18 مهر 93 8:05
__________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'... ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____)روزکودک مبارک فاطمه خانوم خوشگل
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامانی عزیز. ممنونم از لطفت منم صمیمانه و با تاخیر این روز قشنگ رو به شکوفه های شما تبریک می گم. عسل خانم گل و مهلا جان روزتووووووووووووون مـ با رک
مامانه ملیکا و محمد اریان
18 مهر 93 16:27
سلام عزیزه خاله روزت مبارک عزیزم ایشالله که بابایه مهربونتون زودی بیاد
مامان اعظم
پاسخ
ممنونم خاله ی مهربونم. واقعا دعای قشنگی کردی
مامان آنیسا
20 مهر 93 7:24
ماشالا به این دخمل شیرین زبون
مامان اعظم
پاسخ
زنده باشی عزیزم. ممنونم از شما خاله
مامان امیرحسین
20 مهر 93 7:49
سلام خاله جون پیشاپیش عیدتون مبارک.عسل خاله بهتر شدی؟فکر کنم دیگه اینروزها بابایت میادالبته با کلی سوغاتی برا فاطمه گلی
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامانه امیر حسین عزیز سلام امیرحسین شیرینم عید شم هم پیشاپیش مبارک. خدا رو شکر ممنون خاله بابایی سوم آبان میاد ان شالله. هنوز خیلی مونده خاله اما وقتی بیاد من کلی خوشحال میشم
مامان امیرحسین
20 مهر 93 15:52
عزیزم رمز برای پست بالایی به ما هم تعلق میگیره یا خانوادگیه؟
مامان اعظم
پاسخ
باشه عزیزم. لطفا خصوصیت رو چک کن
مامانِ بهار
20 مهر 93 17:27
خدا گل دخترتونو حفظ کنه ان شالله عیدتون مبارککک
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامانی بهار جون. چقدر خوشحال شدم از حضورت تو وبم. منم این عید قشنگ رو به شما و خانواده ی محترمت تبریک می گم و برایت بهترینها را آرزو می کنم
مامان سمانه
21 مهر 93 3:07
سلام دوست خوبم ممنون از توجه ت در پرسش و پاسخ جواب کامنت تون دادم بازم ایده ی راه حلی بنظرت اومد بیا ومطرح کن برای صرفه جویی روی بعضی از دوستان اگر مسخره هم بکنن، باز اثر روانی خودش رو داره. " همین هم خوبه. منتظرت هستم و اینکه اگه تمایل داشتی در پرسش و پاسخ کپی پیست کن مطلب من رو وبفرست برای دوستانت تکرار وتکرار وتکرار ........فکر میکنم بی اثرنیست....حتی برای 5نفر ..وتاکید به انتشارش...تصاعدی زیاد میشه ممنونم دوستم
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان خانم عزیز بله حتما ان شالله باز هم میام تو اون قسمت. به نظر من تا کسی خودش به مشکل کم آبی مواجه نشه قدر آب رو نمی دونه اول از خودم شروع می کنم مطمئن باش تو یه جایی این مطلب رو می ذارم تا همگانی تر بشه و لینکش رو بهتون می دم. آخه یه وبلاگ دارم که بیشتر عرفانی اجتماعیه گلم
مامان ناهید
21 مهر 93 13:03
سلام اعظم جون خوبید عزیزم من رمزو هرچی گشتم پیدا نکردم میشه دوباره بهم رمز بدی فاطمه ناز را ببوس
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. باشه چشم اومدم
فروشگاه نادین
21 مهر 93 21:44
سلام دوست عزیز * لوازم جشن تولد * شال و روسری * دست سازهای نمدی nadin-shop.ir
مامان نازنین زهرا
23 مهر 93 6:57
سلام این ماجرا اسمش تبه فراقه یعنی تو خونواده ما آخه ما هم نسل اندر نسل این مشکلو داریم برای همین شغل بابای خونه باید طوری باشه که شب خونه باشهماجراهای دختر نازتون هم خیییییییییییلی قشنگ بود....در ادامه مطلب بزنین خواننده های این پست هم
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان نازنین زهرای عزیز واقعا؟ چه جالب همه ی بچه ها اینطورین؟ آخی پس شما هم؟ آره ولا. کو گوش شنوا متشکرممممممممممممم. به رو چشم عزیزم. ممنونم از حضورت. خوشحالم کردی
مامان مهلا
23 مهر 93 23:23
معلومه جای همسرتون خیلی خالیه. ان شالله به سلامت از سفر برگردن با یه عالمه سوغاتی براتون تا دلتگیاتون حسابی یادتون بره راستی چه شغل باحالی داره شوهرتون
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان مهلای عزیز خوشحالم از حضورت ان شالله که سفر همه ی مسافرا بی خطر باشه. شغل همسری من اونقدر سخته و مسوولیتش بالاست که مرد رو پیر می کنه. ما هم تا بره و بیاد کلی صدقه می دیم و دعا می کنیم که به سلامتی برسن کلا مرد دریا بودن از یک نفر واقعا مرد میسازه. وقتی که تو کشتی باشی و تمام دور و برت فقط آبی آب باشه و روی سرت هم باز آبی آسمون. ممنونم که اومدی عزیزم
مامان مبینا
25 مهر 93 15:31
سلاااااااام مامانی مهربون انشالله همیشه موفق باشه فاطی گلی
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان مبینای عزیز. خوبید؟ ممنونم مامان خوب و عزیز
ღمامان على اكبرღ
25 مهر 93 16:21
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم خوشحالم دوباره کامنتات رو می بینم
مامان ریحانه
27 مهر 93 8:14
سلام خانمی چند وقتی به وبتون سر می زنم و فکر می کردم شما رو لینک کردم حالا نگو دوست عزیزم مامان اعظم مامان زهرا جون بوده و الان از اینکه با شما دو دوست عزیز آشتا شدم به خودم می بالم و با اجازه افتخار لینک کردنتون داشته باشم
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان ریحانه ی عزیییییییییز ممنونم از لطف قشنگت. چه افتخاری بالاتر از این برای من؟ منم شما را لینک کردم و می بالم به دوستان خوبی چون شما
مامان مبینا
27 مهر 93 12:17
سلام مامان اعظم ممنون که اومدی به وب مبینا کوچولو ونظر دادی ما عکس اخری مبینا رو واسه اتاقش بزرگ کردیم بابایش عاشق اون عکسه
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. خواهش می کنم. آره اون عکسه ماشالله خیییییییییییییییلی خوشگل شده. آفرین به سلیقه ی بابایی و خودت
مامان مبینا
27 مهر 93 12:19
راستی اعظم جون جنوبی هستی دیگه؟ ما هم جنوبیم
مامان اعظم
پاسخ
بله ما جنوبی هستیم. وای چه جالب شما هم؟ باعثه افتخاره. شما اهل چه استانی و کدوم شهرید؟
مامان ناهید
27 مهر 93 23:09
سلام اعظم جون خوبید عزیزم فاطمه خوبه همسریت خبری ازش دارید خوبه خدارا شکر ؟ می بوسمتون
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. متشکرم. ان شالله جمعه یا شنبه برمی گردن. منم شما رو می بوسم
مامان امیرصدرا
29 مهر 93 16:54
سلام عزیزم من رمز ندارم لطف میکنی بدی
عاطفه بهرام
30 مهر 93 16:32
سلام خانمی من کامنتی از شما ندیدم مگر با افتخار ثبتش میکردم شما به من و پسرم لطف دارید ایشالا خدا دخترتونو حفظ کنه خانمی من شما رو با افتخار لینک کدم
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. ممنونم از شما. با افتخار لینک شدید
مامان مهلا
30 مهر 93 20:35
سلام با فتخار لینک شدی خانوم
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامن مهلا جون. خیلی خوشحالم کردی. شما هم با افتخار لینک شدی عزیزم
مامان مبینا
1 آبان 93 18:54
سلاااام مامان فاطمه ما اهل استان بوشهر شهر بندر گناوه هستیم شما چی؟ راستی چند روز پیش تولد مبینا جونی بود وبش اپ کردیم میتونی بیای ونظرتو بگی عزیزم یه عالمه بوس واسه فاطمه خانوم
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم تولد مبینا جون مبارک باشه. ان شالله که صد ساااااااااااااااال زنده باشه
مامان ناهید
1 آبان 93 21:40
سلام عزیزم خوبید؟؟ ممنون عزیزم .......خوشحال میشم این باعث افتخارمه که لباس فاطمه جونو بدوزم اگه این افتخار را به من بدید خیلی خوشحال میشم کمترین کاری که می تونم برا فاطمه نازم انجام بدم آخیییییی فدات بشم این دوره خیلی سخته وخسته کننده ولی دوران شیرینیه انشالله به سلامتی عزیزم زود این دوره قشنگ شیرین وشیرینتر وقشنگتر میشهفدی فاطمه بشم واااااااای از دست پاییز حتما بیماریش را از بچه های مهد گرفته فداش بشم خدارا شکر که بهتره وخدارا شکر که خونه عموش نزدیکتونه می تونه یه کم تخلیه انرژی کنه
مامان اعظم
پاسخ
خییییییییییییلی لطف داری عزیزم. ان شالله قسمتم بشه یه روز ببینمت گلم.
مامان مهلا
2 آبان 93 15:50
اعظم جون مطمئنی لینکم کردی ؟اسمم که نیست!
مامان اعظم
پاسخ
اومدم وبت عزیزم
مامان مهلا
3 آبان 93 16:55
اعظم جون حالا که باهم دوست شدیم رمز میدی؟ دارم می میرم از کنجکاوی! شمام اگه رمز خواستی بگو...
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. به روی چشم. البته که رمز می خوام. لطفا رممممممممممممممز
مامان ریحانه
9 آبان 93 13:06
سلام اومدم برات نظر بدم دیدم رمز ندارم خانمی اگه صلاح می دونید به ما هم یه رمز بدید
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. چشم لطفا برو خصوصی
مامان عسل 
10 آبان 93 9:09
سلام اعظم جون اومدم وبت امارمزنداشتم پست جدیدتوببینم فاطمه جون خوشمل عزیزخاله روببوسشدرضمن باافتخارلینکت کردم قبلاامادیدم تولینک دوستات نیستم اگه قابل می دونی بلینک
مامان اعظم
پاسخ
عزیزم خیییییلی شرمنده. رمز پسترو برات تو خصوصی میذارم لطفا چک کن. اونوقت احتمالا دلیل این همه هواس پرتی منم مشخص بشه من شما رو با افتخااااااااااااااار لینک می کنم. روی ماه بچه های گلت رو جای من ببوس
مامان عاطفه
10 آبان 93 17:23
مامان مرجان
10 آبان 93 18:44
سلام عزیزم.وبلاگه زیبایی داری.بله ایلیا وزنش کم بود تو هفته36من2هفته آخر خوب استراحت کردم و به خوراکم رسیدم.شکر خدا خوب وزن گرفت ودر هفته38با وزنه3250بدنیا اومد.اما وزن گیریه بعد از تولدش بهتر بود.20روزگی 4100بود و دوماهگی6کیلو.زردی هم اگر خوب شیرتو بخوره و پی پی کنه نمیگیره.ایلیا نه شیر خورد نه...واسه همین اذیتم کرد.الان فکر کنم 1هفته تا زایمان داری.حتما با خودت ترنجبین ببر بده بخوره تا زود مدفوع کنه و زرد نشه.بیقرار هم بوده همیشه اما خوش اخلاقه و خنده رو... برات زایمانه راحتی آرزو میکنم.ببخشید دیر جواب دادم الان دیدم.
مامان اعظم
پاسخ
ممنونم از راهنماتییت عزیزم. نگران بودم ولی الان خیلی بهترم. ان شالله ایلیا جون همیشه سالم و شاد باشه گلم
مامان امیرحسین
11 آبان 93 15:24
باز محرم رسید، ماه عزای حسین سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین التماس دعا
مامان اعظم
پاسخ
محتاجیم به دعا عزیزم
مامان عاطفه
12 آبان 93 12:06
سلام به اعظم جووون خودم و دختر گلش ایام بر شما تسلیت باد.....فاطمه جووونو از طرف من ببوس
مامان اعظم
پاسخ
سلام عزیزم. متشکرم گلم چشم حتما
مامان ناهید
13 آبان 93 7:07
سلام اعظم جون دل به دل راه داره چقدر تو فکرت بودم ولی وقت نمیشد بیام پیشت می دونستم همسری اومده وسرتون حسابی شلوغه به سلامتی عزیزم انشالله در آینده ی نزدیک نصیب 4تاییتون بشه برید حج زیارتش هم قبول باشه وااااااااای اعظم جون پس این فرشته کوچولوی ما به زودی میاد ودنیاتونو روشنتر می کنه قدمش خیر باشه وبه سلامتی دنیا بیاد وخودتون هم سالم وسروحال این دوره را بگذرونید خوشحال شدم پس بی صبرانه منتظر این روز قشنگ هستیماعظم جون به خودت فشار نیار اگه کاری که دیگران می تونن برات انجام بده ازشون خواهش کن حتمآ دریغ نمی کنن فدات بشم فاطمه جونو ببوس
مامان اعظم
پاسخ
سلام مامان ناهید عزیز. متشکرم همچنین شما با خانواده برید حج و به زیارت ائمه بقیع نائل شید.آره ان شالله دو روز دیگه محمد عزیزم رو تو بغلم می گیرم. خییییییییییییییلی منتظر اون لحظم.اگه خدا بخواد بعد از خوب شدنم میام وب فاطمه جون و عکسای نازنینش رو می ذارم روی ماه بچه ها رو ببوس
مامان امیرحسین
15 آبان 93 11:55
سلام خانمی .نظر قبلی تون ثبت شده بود درخواست رمز بود درسته؟منم براتون خصوصی گذاشتم اگه ثبت نشده ببخشید دوباره خصوصیتون را چک کنید.
مامان امیرحسین
15 آبان 93 12:00
وای عزیزم درست شنیدم لحظه ی موعود داره میرسه.ایشالله بسلامتی بدنیا بیاد وزودتر عکسهای قشنگ بچه های گلت را ببینیم .عزیزم التماس دعا .لحظه ی زایمانت ما را هم فراموش نکن .مواظب خودتون باش .دوستتون دارم
مامان اعظم
پاسخ
آره خیلی نزدیک شده به لطف خدا فردا میرم که بستری شم برای تولد عشقم
مامان امیرحسین
15 آبان 93 12:03
مثل اینکه من گیج میزنم .فکر کردم رمز نیومده ولی رمز اومده و نظر هم گذاشتید .منظورتون چه نظری بوده که ثبت نشده خانومی؟