وقتی که مامانی مجبور میشه سیاست به خرج بده این میشه
سلام دختر گلم فرشته ی کوچولوی من. ببخشید که این روزها کمتر به ثبت خاطراتت می پردازم آخه هم یه کم بی حوصله شده ام و هم نیاز بیشتری به استراحت دارم. البته شیرین زبونی هات که دل منو برده و یه جنگ و دعوای حسابی هم هر روز بین متنو تو بر سر نشستن خانم کوچولو پای بازی آنلاین اون هم زیادی و مخالفت وزیر داخلی خانه یعنی بنده برقراره. من می گم دخترم عزیزم کوچولوی قشنگم دیگه بازی کامپیوتر بسه باید بلند شی عزیزم. تو می گی
_ مامان جووووووونم فقط چال(چهار) دیقه باسه ؟
_ نمی شه گلم. چشمات داغون میشه
_ مامانی من خلی دوست دالم .چال دیقه ی دیگه بازی می کنم باسه باسه
منم که دلم غش و ضعف میره برای اون دوست دارمی که گفتی می گم
_ باشه فقط چهار دقیقه
اما این چهار دقیقه وروجک مامان میشه نیم ساعت و من اینطوری میشم و عاقبت به این نتیجه می رسم که از سیاست خارجی دکتر ظریف برای حل و فصل این مسئله کمک بگیرم. فورا می رم و جعبه ی موگیرای خوشگلت با وسایل پرنسسی قشنگت رو میارم و با ذوقی ساختگی می گم
_ بیا با هم پرنسس بازی. من میشم سیندرلا و تو هم پرنسس سوفیا باشه گلم
_ باسه با هم باسی کنیم تو باهد(باید) بشی پاتیک (پاتریک) و منم میسم باب اسفجی باسه
من _
فاطمه _
خلاصه من میشم پاتریک نقش یک خنگول رو بازی می کنم و فاطمه هم برام همبرگر خرچنگی میاره و به ریش مبارکم می خنده عاقبت از خستگی اینطوری خوابش میبره و خواب میبینه که باب اسفنجی و پرنسس سوفیا دارن با هم دست می دن و جشن تولده آقای خرچنگ شده