اولین روزی که فهمیدم حس مادر شدن چیه و تمام غصه های عالم یکدفعه پرکشیدن و رفتن یعنی چی ، دقیقا روز دوم ماه رمضان سال 88بود. روز قبلش حدس زده بودم که باردارم. البته هیچ نشانه ی واقعی مثل ویار نداشتم. بگذریم... من و بابایی توی اون روز گرم شهریور ماه به آزمایشگاه سینا رفتیم. خیلی دلهره و استرس داشتم اصلا نمی تونستم بروز ندم ودائم خدا رو صدا می زدم. برای منی که تا حالا چندین بار آزمایش داده و هر دفعه منفی از آب دراومده بود خیلی سخت بود. گفتند باید بری تا دوساعت دیگه برای جواب بیای. قند تو دلم آب شد. نمی دونی مامانی اون دو ساعت چجوری گذشت. اصلا روی زمین بند نبودم. دقیقا ساعت 8 و 20 دقیقه بود که من و بابایی رفتیم برای ...