فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

تولد فراموش شده و همراه اول!!!!!

یه چیز خیلی جالب منو کلی خندوند   یکم شهریور روز تولدم بوده که همه از جمله خودم فراموش کرده بودیم تولدمه. باور بفرمایید خودم هم فراموشش کرده بودم. همه یادشون نبود به جز همراه اول که دقیقا دو روز بعدش پیام تبریک فرستاد با هدیه ی 24 ساعت مکالمه رایگان درون شبکه  همراه اول همراه خوب لحظه های شما( آهنگ تبلیغ همراه اول)       این هم عکسی از دخملی که داغه داغه . حموم که کرد این لباس رو پوشید و گفت: ـ مامانی من مثه پلنسسا ( پرنسس ها) شدم ازم عکس بگیل باشه مامانی قربون اون قد و بالات عزیزم. ماشالله برا خودت خانمی شدی. خدا کنه همه ی بچه ها سالم باشند تو هم هم...
6 شهريور 1393

تولد حضرت معصومه و روز دختر

سلام دختر گلم امروز که روز تو و همه ی دخترای گله. گفتم بیام یه جشن کوچولو اینجا برات و همه ی دختر کوچولوهای نی نی وبلاگی بگیرم   روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک عزیزم. ان شالله صد سال زنده باشی گلم. امروز تولد بابایی هم هست. این خیلی خاص و شیرینه. یعنی روز کل خونواده من. خدایا شکرت     عزیزم این هم از کادوی این روزت. برات کفش خوشگل گرفتم اما فرصت نشده عکسش رو بذارم امروز یه روز خاصه چون به نام پاک ترین فرشته ی الهی ثبت شده. امروز روز زیباترین فرشته های زمینیست که خدا یه دونه اش را توی دامن من انداخته. خدایا هزار بار شکرت ...
5 شهريور 1393

بازی کنار دریا

خب این هم از یک روز گرم شهریور که دخملی نازم ماشالله حسابی توی آب دریا بازی کرد و خوش گذروند. بعدش نوبت قلعه شنی شد که خواستی برات درستش کنم  اما من نتونستم و خوب نشد     آخرش هم فاطمه ی شیرینم زد به آب و حسابی شور و خیس شد.   ان شالله که همه ی بچه ها و فرشته کوچولوها همیشه در شادی و خنده و بازی باشند و هیچ جای دنیا اشکی به روی گونه ی بچه ای از ظلم و سختی نچکه. تو هم دخملی نازم همیشه شاد باشی عزیزم. نفسم. عشقم. همه ی وجودم   ...
4 شهريور 1393

سفر بهاری

سیزده به در بهار امسال با عمه و زن عمو و دختر عمومها و مامان بزرگ و بقیه رفتیم به یکی از سرسبزترین مناطق استان که تو حسابی بین گلها و سبزه ها چرخیدی و کیف می کردی. اصلا نفهمیدیم چجوری روزمون تموم شد. این هم تعدادی از عکسای خوشگلت که  بدون شرحه   الهی من قربون اون خنده نازت عزیزم. عشق مامان. نفسم. خدا همه ی بچه ها رو واسه مامان و باباهاشون نگه داره تو رو هم برای ما شکوفه ی گیلاسم ...
28 مرداد 1393

تولد گذشته دخملی

سلام ی به گرمای تابستون جنوبی که توش هستیم دختر گلم چند وقته بخاطر.... نمی تونستم بیام ولی الان که دوباره برگشتم می خوام باز هم خاطرات قشنگ با تو بودن رو اینجا بذارم تا موندگار بشه واسم و هیچ وقت فراموشش نکنم. اما چند ماهی که نبودم اول از تولدت که دهم فروردین بود شروع می کنم. یه جشن کوچولوی خانوادگی داشتیم و این هم از کادوهات که فقط مال مامانی و باباییه.      این گردنبنده با طرح نخل انتخاب خودت بود گلم از این یکی هم خوشت اومد اما چون بابایی برات بزرگ گرفته بود ناراحت شدی و گفتی. "بابایی این که خیلی بزُگه"  بابا هم خندید و گفت: بابایی چون دبی بودم و خودت نبودی همرا...
27 مرداد 1393