به یاد طفل شش ماهه
اين اشکهای سر زده خواهي نخواهي است يعني تمام شعرم اسير دو راهي است این واژه های تب زده غرق تلاطم اند در های و هوی تشنگی و العطش گم اند باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم با چلچراغ اشک شبی را سحر کنیم باید دخیل دل به پر جبرئیل بست آری به قلب معرکه باید سفر کنیم پس از کدام حادثه باید شروع کرد پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم ميدان پر از صداي کف و طبل و هلهله است خيمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است آرام دیدهي تری از دست می رود صبر و قرار مادری از دست می رود بیتاب می شود ز تلظی اصغرش با دید...
نویسنده :
مامان اعظم
9:13